نیمه وجودم...❤️🔥19

ادامه
چند دقیقه بعد...
+خب رسیدیم
وای چقدر اینجا خوشگل بود اون حوض وسط با الاچیق های رنگیش جذابیت این فضا رو چند برابر کرده بود.
_اینجا خیلی قشنگه
+خب بیا بریم
باهم دیگه به سمت الاچیق سبز رنگی حرکت کردیم.
کفشامو در اوردم و داخل الاچیق نشستم. خیلی فضای خوشگلی بود وسط جنگل الاچیق و حوض خیلی جالب بود.
بعد از چند دقیقه یه اقایی منو به دست اومد سمتمون.
+چی میخوری ارغوان؟
_اوم من گرسنه نیستم تازه صبحونه خوردیم.
این پسر چرا همیشه گرسنه بود سیرمونی نداشت.
+دوتا ماهی شکم پر با لیمو
_بله، چیز دیگه ای میل دارید؟
+نه ممنون.
بعد از رفتن گارسون رو به امیر گفتم.
+امیر گفتم که من چیزی نمیخوام
_اما ارغوان اینجوری کع نمیشه
با حرص گفتم
+امیر من گرسنم نیست تازه ماهی ام دوست ندارم
_مطمئنم از این خوشت میاد
+اگه خوشم نیومد و نخوردم دلخوری نداریم.باشه؟
_باشههه بهم اعتماد کن خوشت میاد
+تا ببینیم
چند دقیقه بعد....
+اقا امیر میخواین خودتون ماهی از اب بگیرید؟
_باشه الان میایم.
+امیر اسمتو از کجا میدونست؟
_چون زیاد میام اینجا میشناسن، بریم.
+کجا امیر؟
_ماهی بگیریم دیگه
+اما من که بلد نیستم
_بیا بریم یاد میگیری
+باشع.
کفشامو پوشیدم و دنبال امیر راه میرفتم، رسیدیم به یع استخر بزرگ ماهی
کلی ماهی با انواع مختلف اینجا بود.
+اقا امیر بفرمائید.
یدونه قلاب به امیر دادن.
_ممنون.
+بیا اینو بگیر بنداز تو اب
_امیر من نمیتونم تا حالا ماهی نگرفتم که.
اومد پشتم وایستاد، دستاشو اورد جلو.
+خب حالا اینجا رو بگیر
_اوم گرفتم.
دستشو گذاشت رو دستم.
+خب حالا بندازش.
_ایییی الان خودم با قلاب میرفتم داخل اب
خندید و گفت: نیافتادی دیگه، حالا باید همینطور منتظر بمونی تا یه ماهی توئمه ای گذاشتی و بگیره.
_باشه.
ازم فاصه گرفت و کنارم وایستاد.
عینک افتابیشو گذاشت رو چشماش و به افق خیره شده بود.
اوف با عینک چقدر جذاب میشد. درحال تماشا کردن امیر بودم که یه دختره اومد سمتمون.و با عشوه گفت:
+ببخشید اقا
_بله
+من و دوستم میخوایم ماهی بگیریم اما نمیتونیم شما میتونید کمکمون کنید؟
امیر برگشت و یه نگاهی بهم کرد.
_بله حتما.
چی الان قبول کرد که بهشون کمک کنه.
امیر داشت به سمت دختره حرکت میکرد که قلابو از دستشون بگیرع، دستشو گرفتم و محکم به سمت خودم کشیدم.
+ارغوان چیکار میکنی ؟ زشته
_هیجا نمیری .