نیمه وجودم‍...❤️‍🔥20

Hilda Sarmady Hilda Sarmady Hilda Sarmady · 1404/2/5 12:58 · خواندن 2 دقیقه

لایک و کامنت فراموش نشه 

 

_هیجا نمیری .

قلابو دادم دست امیر و رفتم جلوی دخترا.

با خنده گفتم

+اگه بخواید من میتونم کمکتون کنم

_نه ممنون

یکیشون که خیلی پرو بود رو بع امیر گفت:

_شما میتونید کمکمون کنید؟

امیر تا خواست حرفی بزنه خودمو انداختم وسط .

+نه......نه ایشون دستشون بنده اگه کمک بخواید من هستم. 

با پرویی تمام گفت:

_من با شما نبودم عزیزم، با ایشون بودم.

+خب؟

_خب میشه دخالت نکنی.

جان؟ این چی گفت الان؟

یه قدم رفتم جلوتر و با قلدری گفتم:

+دخالت کنم چی میشه؟

نیش خندی زدکه حرصمو در میاورد.

+ارغوان اروم باش چرا اتقدر بزرگش میکنی

_امیر ببین چی میگن

+دو دقیقع میرم کمکشون میکنم میام

قلاب و از دستش کشیدم .

_برو زودباش بدو کمکشون کن

+ارغوان

_چیه برو دیگه

+باشه من رفتم .

واقعا رفت؟  من و جلو اون دوتا خیره ضایع کرد .

داشتم از حرص خودخوری میکردم. 

+میتونم اسمتون رو بپرسم

_بله من امیرم

+خوشبختم منم اسرام.

همه حرفاشونو میشنیدم.چقدرم که امیر بدش میاد.

+خب اول باید ............

امیر داشت بهشون توضیح میداد که چطور ماهی بگیرن و یکیشون یه سمت امیر وایستاده بود اون یکی ام کنارش انقدر بهم چسبیده بودن که نمیشد شناسایی کرد.

 

داشتم با حرص بهشون نگاه میکردم که یع اقایی اومد سمتم.

+ببخشید خانم من نمیتونم ماهی بگیرم، اما شما انگار حرفه ای هستید میتونید کمکم کنید.

اوه دیگع چی من حرفه ای ام بزور جلو خندمو گرفتع بودم.

یه فکری به سرم زد وقتی امیر داره به اون دخترا کمک میکنه من چرا کمک یع پسر نکنم؟

اما پسره ام خوشتیپ بود.

_بله من کمکتون میکنم.

یه قلاب ماهیگیری دیگه برداشتم و اومدم کنار پسره وایستادم.

+میتونم اسمتون رو بپرسم؟

_بله من ماهان هستم 

+خوشبختم منم ارغوانم.

سعی میکردم چیزایی که امیر بهم یاد داده بود و به ماهان یاد بدم.

درحال اموزش دادن به ماهان بودم که چشمم خورد به امیر .

با عصبانیت داشت بهم نگاه میکرد و اون دوتا وزه ام برا امیر عشوه میومدن.

برا اینکه لج امیرو در بیارم به ماهان نزدیک تر شدم و بلند تر حرف میزدم.

+اقا ماهان......

_ممنون میشم ماهان صدام کنید .

+باشه هرطور شما بخواید.

_یه سنگینی حس میکنم فک کنم موفق شدم.

بهش نزدیک تر شدم و کمکش کردم تا ماهیو از اب بیاره بیرون.

_جدی ماهی گرفتم

با خنده بلند گفتم

+اره ماهان گرفتی.

داشتیم میخندیدیم و خوشحال بودیم که ماهی گرفتیم.

امیر و دیدم که با عصبانیت داره میاد سمتمون.

دستمو محکم گرفت و با عصبانیت رو به ماهان گفت:

+مشکلی پیش اومده؟

_شما؟

امیر ابرویی بالا انداخت و با خشم بیشتر گفت:

+باید توضیح بدم؟

 

 

 

 

الان دعوا میشه 😂 

 

 

 

 

 

 

 

اوا پارت تموم شده که ..

فعلا خداحافظ 😂