نیمه وجودم...❤️🔥9

انصافا این همه نوشتم با لایک و کامنتا تون خستگی از تنم در میره 😂
تو این فکرا بودم که یه پتوی گرم و نرم وجودم و فرا گرفت سرمو چرخوندم که با چهره ی امیر و اون بغل گرمش مواجه شدم .
حس خیلی خوبی داشتم اغوشش پر از آرامش و گرمای وجودشو حس میکردم دوست داشتم ساعت ها توی اغوشش بمونم، تو این فکرا بودم که سرشو نزدیک گوشم اورد اون عطر تلخ و خاصش هوش از سرت میپروند ، با لحن ارومی گفت: بپیچش دور خودت سرما نخوری
پتورو گرفتم دور خودم و تشکر کردم و به سمت ماشین رفتیم ، در و برام باز کرد و سوار شدیم.
چند دقیقه بعد......
_رسیدییم، ارغوان الان بهتری؟
+اره بهترم ، ممنون بابت قرص و آب
لبخند ملیحی زد: ببین ارغوان اگه حالت بده بشین تو ماشین منم اینجا میمونم
_باشه امیر بزرگش نکن خوبم ، یه لحضه ..... تو ...یکم پیش نگران من شدی؟
چشماش چهارتا شد و به من و من افتاد+ چی نه بابا فقط گفتم بپرسم ببینم میتونی بری داخل یا نه
خندیدم و اروم زیر لب گفتم: ارههه حتما همینطوره...
از ماشین پیاده شد و در و برام باز کرد
+دستتو بده
_عا خودم پیاده میشم
+ارغوان لج نکن با این حالت دوباره میخوری زمین بده من دستتو
دستشو گرفتم و مثل ملکه ها از ماشین پیاده شدم .
خداحافظی کردم و به سمت تالار خانوما میرفتم...
+ارغوان
_بله
+راه برگشت و باهم میریم؟
_اگه ماشین عموم اینا ام پر باشه به نظر خودت چیکار میکنم؟
+اوکی ، برو فعلا
خداحافظی کردم و به راهم ادامه دادم.
وارد تالار شدم ، اوه چقدر شلوغه خیلی دیر اومدم؟ بیخیال زنگ بزنم به مامانم ببینم کجاست .
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.....
احتمالا بخاطر صدای موسیقی نمیشنوه، یکم جلوتر رفتم که مامانمو دیدم که کنار خونواده عموم و الهه خانم نشسته ( مادر امیر)
دستی به موهام کشیدم و به سمتشون قدم برداشتم .
لبخند ملیحی زدم و سلامی کردم :
الهه خانم: سلام ارغوان جان .
وای خدا چقدر مهربون .
+سلام مامان جان برو لباساتو عوض کن بیا
+باشه مامان جون.
رفتم سمت سارا
+سارا میای باهم بریم؟
_بریم اومدم
+اوکی
باهم دیگه به سمت اتاق پرو رفتیم خداروشکر کسی به غیر از ما داخل اتاق پرو نبود .
داشتم مانتومو در میاوردم.....
+بگو ببینم چیکار کردی؟
_چیو چیکار کردم؟
+ عه دختر مث ادم بگو دیگه امیرو میگم باهم اومدین چیشد؟
_کار تو بود نه؟
+ایی دختر خیلی خنگیا الان فهمیدی ، خب معلومه برا اینکه تنها بیاین انقدر به بابام غر زدم دیر میرسیم که بلخره زودتر از اومدن شما رفتیم
_تو از کجا فهمیدی که من قرار بود با شما بیام ؟
+مامانم زنگ زد به مامانت گفت که ارغوان داره میاد بعدشم که مامانت گفت ماشینتون جا نداره با ما بیای منم که کار خودمو کردم .
_خب بگو ببینم چیشد انقدر دیر کردین؟
+چی میخواستی بشه ترافیک بود دیگه دیر کردیم.
بهش نگفتم چه اتفاقایی افتاده چون سارا هرچیو که میفهمید به مامانش میگفت نمی تونست تو خودش نگه داره منم برا اینکه کل فامیل خبر دار نشن چیزی نگفتم .
_همین؟ چقدر کسل کننده
+اره دیگه سارا بیخیال.
مانتومو با یه پیراهن لی چین دار عوض کردم و ارایشمو ترمیم کردم .
یه چرخی زدم و روبه سارا گفتم: بگو ببینم چطور شدم؟
_عالی شدی دختر چش نخوری
+تو ام خیلی خوشگل شدیا شیطون
دوتامون خندیدیم و بعد از کلی قربون صدقه رفتن خودمون به سمت میز حرکت کردیم .
بعد از کلی رقص و پایکوبی شام خوردیم و از تالار اومدیم بیرون.
+ارغوان مامان جان شما با عموت برو باشه مواظب خودت باش
_باشه مامان جون میرم
از مامانم خداحافظی کردم و رفتم پیش سارا
+سارا ماشینتون جا داره منم با شما بیام؟
_نمیدونم یه لحضه وایستا از مامانم بپرسم
+باشه فقط زود بیا
_زنگ میزنم خبر میدم.