نیمه وجودم‍...❤️‍🔥21

Hilda Sarmady Hilda Sarmady Hilda Sarmady · 1404/2/7 18:43 · خواندن 2 دقیقه

پارت 21

 

امیر ابرویی بالا انداخت و با خشم بیشتر گفت:

+باید توضیح بدم؟

اروم هی میگفتم:

+امیر دستمو ول کن

هربار که این حرفو تکرار میکردم محکم تر دستمو میگرفت.

+امیر میشه دستمو ول کنی

ماهان دید دارم تلاش میکنم دستمو از امیر بگیرم....

+ارغوان ایشون کی هست؟ 

اوهاا چه سریع پسرخاله میشع خانومش پس کو؟

دیگه نمیشد امیر و کنترل کرد.

+میخوای بدونی؟

ماهان با بی محلی به حرف امیر روبه من گفت:

+عزیزم ایشون کیع؟

کم مونده بود خودم خفش کنم عزیزم دیگه چیه بهش میخورد پسر خوبیباشع ولی اینطور نبود.

امیر نیش خندی زد و با عصبانیت غرید

+عزیزم؟ اره که اینطور عزیزم؟

با یع حرکت یع مشت کوبید به صورت ماهان

ماهان از جا بلند شد یع مشت زد تو صورت امیر

امیر ماهان و انداخت رو زمین و چپ و راست میکوبید تو صورتش.

+امیر بسع اروم باش....

از شونه های امیر گرفته بودم و تلاش میکردم بکشم سمت خودم اما بی فایده بود.

+کمک کنید....امیرررر بسع لطفا..... یکی بیاد کمک کنه.

پرسنل همه جمع شدن دور امیر و ماهان و سعی میکردن از هم جداشون کنن مردمم با ترس و لرز نگاه میکردن.

دست امیر و گرفتم و کشیدم سمت خودم

+امیر لطفا........ اروم باش

دستمو پس زد و با عصبانیت غرید

_تو با اون بیشرف چیکار داشتی چی میگفتین ها؟

+امیر همه دارن نگاه میکنن بیا بریم اروم بشینیم حرف بزنیم.

نفس عمیقی کشید و دستشو دور صورتم قاب گرفت.

+اخه خوشگلم تو با اون مرتیکع چیکار داشتی؟

_امیر تو با اون دخترا چیکار داشتی؟

داشتیم حرف میزدیم که اسرا بدو بدو اومد سمت امیر

+وای اقا امیر صورتتون زخمی شده

امیر دستی به ابروش کشید.

_اخ

دختره از تو کیفش دستمال دراورد و اروم ضربه میزد رو زخم امیر.

داشتم از عصبانیت دیوونه میشدم

با شدت دستمال از دست اسرا کشیدم.

+ممنون من خودم حلش میکنم

_اقا امیر حالتون خوبه؟

وا این دختره بدجوری کفریم میکرد طوری حرف میزد انگار من اونجا نیستم.

امیر با بی توجی به حرفش دستشو انداخت رو شونم و گفت:

+ممنون من خوبم ، بریم خوشگلم.

هنوز یع قدم برنداشته بودیم که اسرا پرید جلو امیر

+یه لحضه کجا میری؟

امیر صبرش ته کشیدع بود اروم زیر گوش اسرا گفت :

_نزدیک من نشو برات بد تموم میشه برو رد کارت .

+اگه نرم چی میشه؟

_وقتی یه جای خلوت گیرت اوردم میفهمی.

اسرا با دست و پای لرزون از امیر دور شد و بدو بدو رفت پیش دوستش.

امیر دستشو رو شونم گذاشته بود و میخندید

+امیر بریم دیگه

_کجا ؟ من گرسنمه 

+امیر لطفا ببین از گوشه ابروت داره خون میاد لطفا 

_باشه بریم.

در ماشینو باز کردم و سوار شدم.

+امیر ببین چیکار کردی صوتت ناجور شده

_من خوبم ارغوان نگران نباش

از توی داشبورد چند تا پنپه برداشتم و به امیر نزدیک شدم.

اروم اروم روی زخمشو پاک میکردم که یهو از گونم بوسید.

+عه امیر چیکار میکنی؟ میخوای منم بزنمت

_الان حالم خیلی بهتر شد

خندیدم و گفتم: خیلی بد جنسی. ببین اومده بودیم یه چیزی بخوریم اما چیزی کع نخوردیم ولی خوب کتک خوردی راحت شدی.