نیمه وجودم‍...❤️‍🔥23

Hilda Sarmady Hilda Sarmady Hilda Sarmady · 1404/2/13 22:23 · خواندن 3 دقیقه

پارت 23

 

گوشیو قطع کردم و گزاشتم تو کیفم.

در باز شد و امیر با یه پلاستیک خوراکی ظاهر شد.

یدونه اب معدنی از تو پلاستیک در اورد داد بهم.

+بگیر ارغوان

بطری و از دستش گرفتم و یه نفس نصفشو خوردم.

+خیلی تشنت بود؟

_یکم

سرشو انداخت پایین و ریز ریز خندید.

استارت زد و حرکت کردیم به سمت روستا.

+ارغوان پشت تلفن کی بود؟

_سینا بود. چطور؟

+ارغوان سینا کیه؟

_دوستمه

+کدوم دوستت چرا باید پسر باشه؟

_امیر نمیشناسیش . من خیلی دوسش دارم خیلی مهربونه

+ارغوان داری سر به سرم میزاری؟

_نه امیر چرا باید سر به سرت بزارم 

+ارغوان دیوونم نکن کیه این پسره؟

_امیر اسم داره بهش بگو سینا 

دندوناشو روهم کشید.

+ارغوانن

_چیه امیر خب دوستمه دیگه

یهو وسط جاده دستیو کشید.

_امیر چیکار میکنی خطر ناکه

+ارغوان یا میگی این پسره کیه یا خودم میفهمم

_امیر گفتم دیگه سینا سییناااا

+یعنی چی سینا ها تو وقتی با منی چرا باید با پسرای دیگه حرف بزنی

_یه لحضه مگه من با تو ام؟

+ارغوان بسه بگو که داری شوخی میکنی یعنی چی اخه چه ربطی داره چرا از اول بهم نگفتی که دوست........

حرفشو قطع کردم.

_امیر من دوست پسر ندارم

+پس این کیع؟

دستاشو گرفتم تو دستم.

_اول اروم باش بهت میگم.

+باشع ارومم بگو.

_نیستی اروم نیستی 

+ارغوان بگو و اگرنه تا صبح همینجا وسط جاده میمونیم

_شوخی کردم 

+چ...چی...شوخی بود؟

با خنده گفتم ..

_اره...شوخی بود

+ارغوان تا دیوونم نکن دست بردار نیستی.

سرشو تکون داد و ماشینو روشن کرد.

_حالا بگو ببینم چرا انقدر عصبانی شدی؟

+ن...نه..من...من عصبانی نشدم که

با خنده گفتم.

_چرااا هم عصبانی شدیی هم حسودی کردیی.

+از دست تو ارغوان 

_بگو دیگه بگو حسودی کردی.

خنده کوچیکی روی لبش نشست.

#چنددقیقه_بعد 

انتن گوشیم بلخره اومد بالا.

زنگ بزنم به مامانم تا الان نگران شده.

+الو مامان

_الو ارغوان خوبی هیچ‌معلومه کجایی دختر از دیشب نیستی کجا غیبت زد مردم و زنده شدم تو اخر منو سکته میدی.

+باشه مامان جون من خوبم یه نفس عمیق بکش اروم باش

_بگو ببینم کجایی 

+مامان بابا خونس؟

_نه بابات رفته تو روستا یه چرخی بزنه

+باشع میگم کجا بودم.

شروع کردم برا مامانم تعریف کردن مو به مو اتفاقا البته با سانسور گفتم چون امیرم تو ماشین بود.

................مامان جون الان تو ماشین اقا امیرم یکم دیگع میرسیم باشه.

بعد از تموم شدن حرفام.

+ارغوان چی میگی دخترم 

_مامان جون توضیح دادم که گوش نکردی؟

+چرا چرا گوش کردم ولی ارغوان پات برسه خونه من میدونم و تو 

_باشه مامان جون منم دوست دارم

+چی میگی حالت خوبه 

_خوبم خوبم 

+باشع بیا خونه من باهات کار دارم.خدافظ

_خدافظ مامان جون.

گوشیو قطع کردم و یع نفس عمیق کشیدم.

امیرم پشت فرمون یه نگاهی بهم انداخت و ریز ریز میخندید.

+افرین ارغوان همچیو مو به مو گفتی

_چیکار میکردم خب از پشت گوشی باز خواستم کرد. بعدشم اقا امیر من چیزیو از مامانم پنهون نمیکنم.

+خب الان که برسی خونه چی میشه؟

_هیچی دیگه یک ساعت غر زدن یک ساعت سرزنش یک ساعت با خودش حرف زدن یه چند تا نیشگون و دمپایی به غیر از اینا چیزی نیست.

زد زیر خنده......

+ارغوان خیلی مادرت باحاله یعنی بخاطر یع شب نیومدن خونه انقدر دعوا و جر و بحث دارین؟

_اره طبیعیه . چون من تا حالا شب جایی نموندم پدرمم که خیلی حساسه به جز خونه عموم جای دیگه نمیزاره بمونم.

+اما دیگه بزرگ شدی چرا نزارن؟

_من به چشم پدر و مادرم هنوزم یه بچه ۲ساله ام