نیمه وجودم‍...❤️‍🔥25

Hilda Sarmady Hilda Sarmady Hilda Sarmady · 1404/2/19 14:21 · خواندن 2 دقیقه

سلام بابت تاخیر معذرت می‌خوام آخه عروسی داشتیممم😁

 

هیچی نگفت و مشغول رانندگی شد.

یعنی باید بهش میگفتم که از خودش بیشتر دوسش دارم.

اما یکم زود نیست.

ذهنم مشغول شد، تا اخر راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و هر نیم نگاهی که به امیر مینداختم هنوز غد بود و اخماش تو هم.

+رسیدیم

نگاهی بع دور و برم انداختم اره دقیقا جلو در خونه بودیم.

کمربندمو باز کردم و قبل از اینکه از ماشین پیاده بشم رو به امیر گفتم:

+ممنون

هیچی نگفت و به روبه رو خیره شدع بود

+امیر 

دوبارع جوابمو نداد

+امیر میشه لطفا یه چیزی بگی؟

_چی بگم؟

+بیخیال . بازم ممنونم که من و تا اینجا رسوندی.

سری تکون داد و از ماشین پیاده شدم. رفتم سمت در خونه زنگ و زدم و رفتم داخل لحضه اخر یع نگاهی به امیر که داخل ماشین بود انداختم. همچنان ناراحت بود.

با سرعت ماشینو به حرکت دراورد و رفت.

فکرم ذهنم درگیر شده بود. اشتباهی ازم سر زد چیکار کردم اخه.

کفشامو دراوردم و رفتم داخل.

با چهره عصبی و خشن مامان روبه رو شدم.

+برو لباساتو عوض کن بیا اینجا کارت دارم.

لبخند ملیحی زدم و رفتم داخل اتاق لباسامو عوض کردم و اومدم پیش مامان.

روبه روش نشستم .

+خب حالا کامل بهم بگو ببینم چیشد چیکار کردین؟ ها ؟

_مامان جون همون چیزایی که گفتم فقط به اضافه یه چیز دیگه.

+چی؟ چیشدع منو سکته نده ارغوان بگو دیگه

_امیر ازم خوشش میاد.

+چی ؟ خوشش میاد

_اره دیگه مامان جون شما که خبر داشتی من دوسش دارم.

+خب چیشد؟

_هیچی گفت که دوسم داره

+تو چی گفتی؟

_بهش نگفتم که دوسش دارم فقط گفتم یه مدت باهم در ارتباط باشیم .

+به به چشمم روشن دختر من و ببین 

_مامان جون دیگه.

+باشع چیزی نمیگم چون من خونوادشونو میشناسم و بهشون اعتماد دارم اما ارغوان مراقب باش باشه خوشگلم؟

_باشه مامان جونم مراقب میشم.

+به پدرت نمیگم 

پریدم و محکم بغلش کردم

_وایی مامان خوشگلم 

خنده روی لبهاش نشست 

+نمیگم ارغوان اما بعد از یه مدتی که دیگه باید بدونه اونم پدرته

_باشع مامان جون بعد یه مدت میگیم.

محکم به خودم فشردمش و از گونش بوسیدم.

+باشع دختر خوشگلم بدو برو وسایلتو جمع کن که بابات بیاد میریم.

_باشه مامان جون. 

+اها ارغوان رو گاز غذا درست کردم گذاشتم برو بکش بخور باشه من کمرم درد میکنه یکم استراحت کنم.

_باشع مامان خوشگلم من خودم کارامو میکنم شما ام اینجا راحت بخواب. 

از سالن خارج شدم و رفتم سمت اشپز خونه وایی قرمه سبزیی.

بعد از تموم شدن غذام.

رفتم داخل اتاق و مشغول جمع کردن وسایلم شدم. متوجه شدم رژ قرمز رنگی که خیلی ام دوسش داشتم نیست.

کل وسایلامو ریختم رو زمین و همشون دوباره گشتم.

نبود که نبود گمش کرده بودم .

خیلی ناراحت شدم اخه خیلی خوشگل و خوشرنگ بود.

بیخیال و شدم و بعد از تمون شدن کار هام یکم خوابیدم.......